این موضوعی دیرآشنا برای همه ماست که روزی در خردی از زبان آموزگاری بعنوان موضوع انشای نشست آینده شنیده ایم و شب هنگام بی آنکه تجربه ای از زیر و بم زندگانی یا حتی درک روشنی از خود و آینده خود داشته باشیم، سخت در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بودیم. پرسشی که گونه ای دسته بندی را در خود نهفته دارد و مردم را بر اساس زر یا دانش اندوزی در دو دسته جای می دهد که گرچه تلخ می نماید اما پربیراه هم نیست چرا که این سرشت زمانه است که زراندوزان کمتر از دانش و فرهنگ بهره برند و دانشیان را جز رنج بهره نیست. هر چند که دلمان در این سبک و سنگین کردن شاید به آن دیگری گرایش داشت اما پندمان می دادند که علم بهتر است و ما می نوشتیم که البته علم بهتر است. به ما گفتند علم بیاندوزیم تا زر کسب کنیم و ما گام در این راه گذاشتیم اما چو پای زر به میان آمد دیدم که چه گناهیست دانستن. چون چشم باید بست و دانش باید فروخت و بخوانید داستان رنج دانستن را از زبان مردی از بزرگانمان که چه کنایه میزند بر نادانان که نه مرد این ره بوده اند:
فريدون مشيری:
پند (برای پدرم و پسر کوچکم)
ميراث پدر خواهی؟
- علم پدر آموز
(سعدی)
هان اي پدر پير كه امروز
مي نالي از اين درد روانسوز،
علم پدر آموخته بودي
(واندم كه خبر دار شدي سوخته بود)
افسرده تن و جان تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودي و ناموس فضيلت
وين هر دو ، شد از بهر تو اسباب مذلت.
چل سال غم رنج ببين با تو چه ها كرد
دولت، رمق و روح ترا از تو جدا كرد
چل سال ترا بردۀ انگشت نما كرد
وآنگاه چنين خسته و آزرده رها كرد
از مادر بيچاره من ياد كن امروز :
هي جامه قبا كرد
خون خورد و گرو داد و غذا كرد و دوا كرد
جان بر سر اين كار فدا كرد.
هان اي پدر پير!
كو آن تن و آن روح سلامت؟
كو آن قد و قامت؟
فرياد كشد روح تو، فرياد ندامت !
علم پدر آموخته بودي
واندم كه خبر دار شدي، سوخته بودي
از چشم تو آن نور كجا رفت؟
آن خاطر پر شور كجا رفت؟
(ميراث پدر) هم سر اين كار هبا، رفت
وان شعله كه بر جان شما رفت،
دودش همه در ديده ما رفت.
امروز تو ماندی و همین درد روانسوز،
نفرین نکند سود به استاد بدآموز!
چل سال اگر خدمت بقال نمودي
امروز به اين رنج گرفتار نبودي!
هان اي پدر پير،
چل سال در اين مهلكه راندي،
عمري به (تماشا) و (تحمل) گذراندي،
ديدي همه ناپاكي و خود پاك بماندي،
آوخ! كه مرا نيز بدين ورطه كشاندي!
علم پدر آموخته ام من !
چون او همه در دام بلا سوخته ام من
چون او همه اندوه و غم اندوخته ام من.
اي كودك من، مال بيندوز.
وان علم كه گفتند، مياموز
No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.