Pages

Mar 2, 2010

دانش پزشکي در اوستا و ايران باستان


ايران زمين در دانش پزشكي نقش مهمي ايفا نموده است
دانش پزشکي در ايران پيش از دوره اوستايي و ظهور اشوزرتشت وجود داشته است. زماني که زرتشت که خود نيز يکي از پزشکان برجسته عهد باستان ايران مي باشد، پا به عرصه وجود مي گذارد.
قرنها يا هزاران سال بوده که اين دانش در ايران زمين رواج داشت. اوستا که مجموع کاملي از تاريخ و فرهنگ ايرانيان پيش از ظهور زرتشت تا به دوره او مي باشد، اشاره‌هاي بسياري به دانش پزشکي و پزشکان ايراني دارد. همچنين در ديگر کتابهاي پهلوي و پارسي مانند شاهنامه بدان اشاره ها برمي خوريم.
در متون کهن آمده است که:
جمشيد (چهارمين پادشاه پيشدادي) نخستين کسي بود که استحمام آب گرم و سرد را مرسوم کرد. در دوره پادشاهي او هفتصد سال نه گياهي خشکيد و نه جانداري بيمار شد.
دانش پزشکي در اوستا پنج بخش مي باشد:
الف) اشوپزشک)
ب) دادپزشک)
ج) کاردپزشک)
د) گياه پزشک)
ه) مانتره پزشک)
  
اشوپزشک
اشو(اشا) بچشم پاکي و راستي مي باشد. اشو هم پاکي تن و محيط را شامل مي شود و هم شامل پاکي درون (روح و روان و انديشه) مي باشد. يک اشوپزشک بايستي داراي هر دو پاکي (تن و روان) باشد تا بتواند ديگران را درمان نمايد. اشوپزشک پزشکي است که به بهداشت و پاک نگهداشتن محيط زندگي و شهر و پاکي تن سفارش مي کند و به امور بهداشتي رسيدگي مي نمايد. مانند سازمان بهداري و بهزيستي که هم اکنون نيز در شهرها و روستاها به آموزش بهداشت و نگهداري محيط مشغول است و مردم را آموزش بهياري مي دهد (مانند واکسن زدن، پرستاري، کمکهاي اوليه و ....) دور نگهداشتن بيماران از جمع و قرنطينه کردن بيماران داراي بيماريهاي خطرناک، پاک نگهداشتن چهار آخشيج مقدس (آب، باد، خاک، آتش) از پليدي و نيالودن آنها. پاکي محيط خانه کوي و محله و ديگر وظايف در اين اندازه از کارهاي اشوپزشک بوده است. همچنين هر خانواده ايراني نیز موظف به اجراي اين امر بوده است. ايرانيان هيچگاه چهار آخشيج را به ناپاکي آلوده نمي کردند، بدين جهت در آب روان خود را نمي شستند و از شستن اشيا آلوده در آب روان پرهيز مي کردند. همچنين ادرار کردن و آب دهان انداختن را در آب گناهي بزرگ مي شمردند. آتش را آلوده به مواد سوختني دودزا و بدبو نمي کردند و همواره جايگاه آتش را پاک نگه مي داشتند، خاک و زمين را به ناپاکي و پليدي آلوده نمي کردند. همواره در خانه ها و محله ها اسپند و کندر دود مي کردند تا هوا همواره هم پاک و خوشبو شود و هم حشرات (خرفستران) و ميکروبها کشته شوند. اين سنت و آداب هنوز در بين ايرانيان و ديگر اقوام و ملتها مرسوم است.

دادپزشک
اين پزشکان بيشتر با علوم پزشکي کار مي کردند. کالبد شکافي پس از مرگ جهت تشخيص بيماري و پيدا کردن راه درمان براي آيندگان از جمله وظايف آنان بوده است. دادپزشکان (پزشکان قانونی) درگذشتگان را معاينه مي کردند و پس از حصول اطمينان از درگذشتن وی برايش جواز کفن و دفن صادر مي نمودند. اگر مرده نياز به کالبدشکافي داشت آن را کالبدشکافي مي کردند. همچنين امور موميايي مردگان به دست اينگونه پزشکان بود که اين عمل بيشتر در مصر باستان معمول بوده است.

کاردپزشک
همانگونه که از نام آن بر می آيد کاردپزشکان (جراحان) بيماران را با جراحي درمان مي کرده اند
در ونديداد فرگرد هفتم بند 39 در مورد کاردپزشکي چنين آمده است
کسي که ميخواهد پزشک (کاردپزشک) شود يک دِوپرست (ديوپرست) را جراحي کند و اگر بيمار خوب شود، او دوپرست دوم را جراحي کند و اگر بيمار خوب شود، او دوپرست سوم را جراحي کند و اگر بيمار خوب شود پس آموزده است و هميشه مي تواند کاردپزشکي کند.
همانگونه که در بند بالا اشاره شد يک کاردپزشک بايستي چندين مرتبه اين عمل را انجام دهد و پس از پيروز شدن در آزمايش مي توانست در اين رشته پزشکي فعال باشد.
درباره کاردپزشکي که يک عمل رستمينه (سزارين) زايمان را در ايران باستان نشان مي دهد در شاهنامه در خصوص زايش رستم چنين آمده است.
بيامـد يکـي موبـد چيـره دست / همان ماهرخ را به مي کرد مسـت
شکافيـد بي رنـج پهلـوي مـاه / بـتـابـيـــد مـر بـچه را سـر بـه راه
چنان بي گزندش برون آوريد / که کس در جهان اين شگفتي نديد
پزشکي که جراحي زايمان را بدين گونه بر روي رودابه مادر رستم انجام مي دهد، سيمرغ در شاهنامه (سئنا در اوستا) يکي از پزشکان ايران باستان مي باشد. سيمرغ که نام وي سئنا مي باشد يکي از پزشکان و مغان است. وي در کوه مي زيسته و شاگردانش نيز در آنجا براي فراگيري دانش مي رفته اند و او را سئنا مرغ ناميدند به دليل جايگاه بلندش (بروي کوه). زال پسر سام که پدرش او را از کودکي به نزد سئنا مي سپارد تا آموزشهاي مورد نياز را بياموزد و دانش فراگيرد از شاگردان مورد توجه سئنا مي شود. بدين سبب زال در برخي گرفتاريهاي خود از او کمک مي گرفته که زايمان همسرش رودابه در هنگام زايش رستم نيز به دست سئنا علاج مي گردد. براي آنکه بهتر به دانش کاردپزشکي در ايران پي ببريم نياز است آورده شود که در باستانشناسي در شهر سوخته در استان سيستان جمجمه هايي کشف گرديد که بروي آنها عمل جراحي انجام گرفته بود.

گياه پزشک يا اورورپزشک
پيشينه گياه پزشکي با آغاز پيدايش کشاورزي و گياه پروري در ايران همراه است. نخستين اقوامي که توانستند به خواص گياهان دارويي پي ببرند و گياه درماني نمايند و از گياهان به عنوان آرام بخش و تيمار بيماران بهره برند ايرانيان بودند. گياه پزشکي پس از گذشت هزاران سال در ايران و ديگر نقاط جهان همچنان مرسوم است و يکي از موثرترين درمانها به شمار مي آيد. گياه پزشکي در روزگارهاي کهن از ايران به ديگر کشورها راه يافت از جمله هند،‌ چين، ‌ميان رودان، مصر و غيره که هنوز در آن کشورها به ويژه پاکستان و هند رايج است.
در مورد گياه پزشکي در ونديداد فرگرد 20 بند 6 آمده است:
تمام گياهان دارويي را ستايش مي کنيم و مي خواهيم و تعظيم مي کنيم. براي مقابله با سردرد؛ براي مقابله با مرگ؛ براي مقابله با سوختن؛ براي مقابله با تب؛ براي مقابله با تب لرزه؛ براي مقابله با مرض ازانه؛ براي مقابله با مرض واژهوه؛ براي مقابله با بيماري پليد جزام؛ براي مقابله با مار گزيدن؛ براي مقابله با مرض دورکه؛ براي مقابله با مرض ساري و براي مقابله با نظر بد و گنديگي و پليدي که اهرمن در تن مردم آورد.
از متن بالا بر مي آيد که گياه پزشکي براي عمده بيماريها به کار مي رفته و بيشترين دردها را درمانبخش بوده است. در يسنا 9 بند 3 و 4 و ديگر بخشهاي اوستا به گياه هوم اشاره شده (در آغاز سخن آورده شد). از گزارش ونديداد، يسنا و يشتها چنين نتيجه مي شود که بسياري از امراض و ناخوشيها در دانش پزشکي ايران مشخص و پيدا شده بوده و براي مقابله با آنها داروهاي مورد نياز را نيز به دست آورده بودند.
غير از گياه هوم نيز گياهان ديگري در ايران باستان براي پزشکي مورد بهره بوده اند مانند؛ بَرسم کُندر؛ اسپند؛. همچنين عصاره (فشرده) گياهاني مانند نعنا؛ بيدمشک و عرق چهل گياه و غيره در گذشته و حال نيز در پزشکي و درمان بيماران مورد بهره قرار مي گرفته و ميگيرد. علاوه بر جنبه درمانبخشي در مراسم ديني و جشنها از برخي گياهان دارويي استفاده مي شده مانند هوم؛ برسم و اسپند.

مانتره پزشک يا روان پزشک
منظور از کلام مانتره سخني است که با آن بيمار را آرامش مي دهند و درمان مي کنند، همچنين سخن پاک و مقدس هم معني مي دهد.
آنگاه که روان و روح آدمي بهم ريخته و پريشان است، بهترين آرامبخش و درمان همانا گفتار نيک و اميد بخش‌، خواندن کتاب مقدس (گاتها اوستا)، شعر و يا گوش دادن به موسيقي مي باشد.
در ونديداد فرگرد 7 بند 44 آمده است:
اي زرتشت، اگر پزشکان گوناگون درمان بخش، يکي با کارد درمان بخشد، يکي با دارو، يکي با سخن ايزدي درمان کند، آن کس که با سخن ايزدي (مانتره) درمان کند درمان بخش ترين درمان کنندگان است.